true
فردی را تصور کنید که از شدت درد یا عصبانیت ساعتها داد زده است؛ وقتی صدایش قدرت خروج از حنجره را از دست میدهد، مردم دیگر حرفش را نمیفهمند. اگرچه پس از نوشیدن یک جرعه چای گرم یا تنفس عمیق صدا باز میگردد. اما آدمهایی هستند که از بدو تولد و در طول حیات صدایی از حنجره آنها خارج نمیشود حتی برای ادا کردن شدیدترین درد، بدترین ترس یا پرهیجانترین احساسها.
اما “مهسا” و “مهدی” از آن آدمهایی هستند که نمیتوان در چهرهشان قصـــــۀ کاستی، تنهایی و درد را خواند؛ مگر زمانی که شروع به درد و دل کنند. هنرمندانی که پس از دو دهه تلاش، دیگر پا به میانسالی گذاشتهاند.
ضعف سازمان های دولتی در حمایت از معلولان و ناشنوایان
“مهسا خان احمدی” هنرمند ناشنوای شیرازی است که 24 سال قبل خیلی جدی به هنر نقاشی روی آورد تا به وسیله آن صدا، احساس و عقاید خود را به گوش مخاطب برساند. برای این هدف به تهران نقل مکان و در مقطع کارشناسی تصویرسازی تحصیل کرد؛ زیرا در شیراز این رشته دانشگاهی ارائه نمیشد.
وی تا کنون رتبه سوم مسابقات بین المللی فنی و حرفهای معلولین جهان (ابیلمپیک) در کره جنوبی، رتبه سومی جشنواره جوان نمونه ملی ایران و مدال برنز رشته طراحی شخصیت جهان را در کارنامه دارد؛ به علاوه برگزاری 15 نمایشگاه انفرادی و بیش از 100 نمایشگاه گروهی که برخی به اشتراک همسرش بودند؛ او حتی چند تابلوی رنگ روغن خود را به موزه شهر کربلا اهدا کرده است. در اوج این افتخارات شاید لحظاتی میخواسته از خوشحالی و غرور فریاد بزند که “ببینید من مهسا دختر ایرانی هستم و با قدرت به پیش می روم”.
سال 93 با “مهدی پوریانژاد” فرزند شهید “پوریانژاد”، در کانون ناشنوایان آشنا شد. آنها چهارسال بعد ازدواج کردند. مهدی علاوه بر نقاش، فوتبالیست تیم ملی ناشنوایان کشور است. آنها بخشی از مخارج زندگی را از راه فروش تابلو تامین میكنند. اما مردم چندان اقبالی به آثارشان نشان نمیدهند و تابلوهای آنها را یکی دومیلیون میخرند که حتی هزینه رنگ و ابزار را تامین نمیکند. حالا فکر کنید که باید چند تابلو بفروشند (اگر هم بفروشند!) تا هزینه اجاره 10 میلیونی گالری نمایشگاه را تهیه کنند؟
سوال آنها این است که مگر سازمان بهزیستی بودجههای میلیاردی ندارد که به امثال این زوج توانخواه که دست به زانو زده و کارآفرینی میکنند کمک کند؟ آیا حداقل یکی از صدها فرهنگسرا و سالن دولتی و شهرداری نمیتواند محل نمایشگاه را فراهم کند؟ وقتی وزیر رفاه حامی معلولان، روزی را آرزو میکند که “دیگر معلولی نداشته باشیم!” یعنی قرار است 10 درصد جمعیت کشور که معلول و توانخواه هستند را چه کنند؟
کمک هزینه بهزیستی برای معلولان تنها 700هزارتومان است. به همین دلیل مهسا و مهدی به مشاغل آزادی همچون گرافیک رایانه، تصویرسازی کتاب، تدریس هنر و عکاسی میپردازند؛ که این خود نشان از قدرت و استعدادهای بی حد این قشر از جامعه دارد که از دید مسوولان کشور مغفول مانده است. آنها حتی مقطع ابتدایی را در مدارس عادی و باهمکاری معلمان و والدین خود سپری کردند. وقتی افراد گنگ و ناشنوا به این خوبی با جامعه ارتباط برقرار میکنند؛ چگونه است که مدیران کشور حرفهای ساده را نمیشنوند و متوجه نمیشوند؟
بسته بودن دریچه ارتباط با جهان برای ناشنوایان
از بهزیستی گذشته هیچ یک از مراکز فرهنگی کشور هم چندان حمایتی از ناشنوایان نمیکنند. یکی از آنها صداو سیما است که همین برنامههای نیمبند را از آنها دریغ میکند؛ زیرا زیرنویس درست و یا زبان اشاره برای آنها در نظر گرفته نشده است. به این شکل دریچه ارتباطی با جهان برای آنها بسته است. ناشنوایان بارها به همین دلیل مقابل صداوسیما تجمع اعتراضی ترتیب دادند اما بازهم مدیران کشور توجهی نکردند.
تنها امید آنها ارتباط تصویری و لبخوانی با دوستان است که به لطف شبکه مجازی محیا شد؛ اما در سالهای اخیر جریان فیلترینگ و سرعت پایین اینترنت بلای جانشان شده است. البته استفاده از برخی خدمات تلفن اینترنتی مانند اسنپ ممکن نیست چون تماس تلفنی با راننده ندارند.
مسوولان با توجیح اینکه نابینایان و ناشنوایان پلاک ویژه خودرو را برای برخورداری از امتیازات ورود به طرح ترافیک، سهمیه مازاد سوخت یا پارکینگ های خاص می خواهند؛ به آنها پلاك معلولان نمی دهند. این امر جان خیلی از ناشنوایان و شهروندان دیگر را به خطر میاندازد.
مشکلات تحصیل در دانشگاه زمانی که انسان صدای استاد را نمیشنود صد چندان میشود. اما مهسا و مهدی این پله را هم با تلاش مضاعف و مطالعه بیشتر گذراندهاند.
مردم از نمایشگاه استقبال نکردند
آخرین نمایشگاه “مهسا خان احمدی” با موضوع “درخت آرامش من” که از 6 تا 10 اسفند در گالری “کهفی” پذیرای مردم بود چندان مورد استقبال واقع نشد و به خاطر مبالغ پیشنهادی جزئی خریداران، هیچ تابلویی به فروش نرسید. این درحالی است که او یکی از انسانهای مشهور و اثرگذار جامعه بوده و بیهیچ لابیگری و توصیه و بدور از رفتارهای غیراخلاقی به تنهایی، پا بر سکوهای جهانی گذارده است. شهرت و توانمندی او تنه به هنرمندان نامداری میزند که مردم برای تابلوهای چند ده میلیونی آنها سرودست میشکنند.
این هنرمند توانمند با تکنیک های مختلف و در مدت زمان قابل توجه و هزینه بالا بیش از 44 اثر خلق و در نمایشگاه در معرض نگاه عموم قرار داد؛ اما تنها با دلِ شکسته و ناراحت آنها را جمعآوری و به خانه برگرداند. آیا یک هنرمند در این سطح از اعتبار، باید پس از درگذشت مورد تقدیر قرار گیرد؟ یا می تواند در زمان حیات مرکز توجه باشد؟
شکایت او از این است که مردم فکر میکنند کار یا فعالیت یک فرد معلول یا ناشنوا ارزش چندانی ندارد و آثار افراد سالم ارزش بیشتری دارند. سوء استفاده برخی افراد از شرایط معلولان هم دردناک است. افراد حوصله سروکله زدن با افراد گنگ و ناشنوا را ندارند و زمانی که متوجه حرف هایشان نمیشوند عصبی شده و از آنها دوری و حتی بدتر اینکه آنها را را تمسخر میکنند. توانایی لبخوانی ناشنوایان در شرایطی که فرد ماسک دارد، پشت به آنها یا با فاصله ایستاده، برایشان کاربردی ندارد.
کارفرمایان به علت اطلاعات ناکافی تصور میکنند ناشنوایان اصلاً چیزی نمیفهمند؛ به همین دلیل اشتغال به کار این قشر با مشکلاتی مواجه است.
مردم باید قضاوت کنند که نبود مراکز آموزشی و دانشگاهی مناسب سازی شده برای ناشنوایان، ارتباطات اجتماعی و تفریحی، امکانات شهری، اشتغال و درآمد، کمک معیشت دولتی و به تبع آن ازدواج، مسکن و درمان آیا امیدی برای این افراد باقی می گذارد؟
در حمایت و پرورش بهینه چنین استعدادهایی که میتوانند آوازه ایران را در جهان طنینانداز کنند باید مدیران شایسته و خوش فکری در مناصب حساس دولتی جای گیرند. علاوه بر آن دستان یاری گر احاد جامعه میتواند راه را برای این قشر شکننده هموارتر و دلهای آن ها را به ادامه راه سخت زندگی گرم سازد.
true
true
https://jamehkhabar.ir/?p=160098
true
true