true
پایگاه خبری جامعه خبر|سید هادی کسایی زاده| خیابان ولی عصر(عج) نرسیده به پل پارک وی، در یکی از کوچههای بن بست شهر خانه مردی است که او را به نام دکتر ابراهیم یزدی میشناسند. مردی که بخش بزرگی از زندگیاش را همراه با امام (ره) صرف پیروزی انقلاب کرد. هر چند در این اواخر برخی از دیدگاههای وی موجب کدورت انقلابیون و حامیان نظام قرار گرفت اما این گفتگو صرفا برای یادآوری روزهای تبعید حضرت امام (ره) در نوفل لوشاتو انجام شده تا نسل جدید جزئیات بیشتری از تلخ و شیرینهای ویلای کوچکی در شهر نوفل لوشاتو بدانند.
این گفتگو قبل از وفات ابراهیم یزدی تهیه و تنظیم شده است
خانه آقای دکتر قدیمی و به قول معروف ۴۰تا ۵۰ سالی بود که ترکیب آن دست نخورده بود. اتاقهای زیاد و حال بزرگ همراه با تصاویر زیبایی از اشعار و دست نوشتهها و نقاشیها، چشم هر میهمانی را به خود جلب میکرد. اتاقی که برای گفت و گو با همراه امام (ره) قرار گرفتیم در نوع خود جالب بود. تصاویری از مهندس بازرگان و دکتر شریعتی همراه با دست نوشتههایی از نوه دکتر یزدی فضای اتاق را پر کرده بود. پس از صرف یک فنجان چای گفتگو را آغاز کردم.
*جناب آقای یزدی بگذارید نخستین سوال را اینگونه آغاز کنیم از میان این همه کشور، چرا “فرانسه” برای زندگی حضرت امام در دوران تبعید انتخاب شد؟
امام خمینی، میخواستند به کویت بروند، ما هم به اتفاق حاج احمد آقا، آقای فردوسیپور، مرحوم املایی عازم کویت شدیم که در فرودگاه کویت راهمان ندادند و مجبور به برگشت شدیم. ساعت ۱۱ همان شب امام در هتلی جدای از ما مستقر شد و بعد از آنکه نتوانستیم در کویت اقامت داشته باشیم هر یک از همراهان امام در خارج از کشور، کشوری را پیشنهاد کردند. یکی از دوستان سوریه را پیشنهاد داد. اما در آن روزها ماندن در سوریه به دلیل اختلافات ایران و آن کشور امکان پذیر نبود. صادق قطبزاده الجزایر را پیشنهاد داد که بنده گفتم آنجا بسیار دور است. چرا که امام باید در جایی اقامت داشته باشد که رفت و آمدها راحت باشد و بتوانیم کارهای تبلیغی گسترده تری را انجام بدهیم. الجزایرهم نشد، بنده فکر کردم که در میان تمام کشورهای اروپایی “فرانسه” گزینه بهتری است. چون در آن زمان مرکزیت سیاسی اروپا بود و کشوری مهم تلقی میشد به همین دلیل به امام پیشنهاد دادم و امام درنگی کردند و گفتند به پاریس میرویم، اما باید در منزلی مستقل اقامت کنیم و ما هم شرایط حضرت امام را پذیرفتیم.
چه کسی مسول پیدا کردن خانه امام در فرانسه شد؟
بعد از اینکه ما وارد فرانسه شدیم، بنی صدر به همراه آقای غضنفرپور که من تا آن روز ایشان را نمیشناختم به استقبال ما آمدند. به همراه آنها راهی منزل “غضنفرپور” شدیم. آپارتمان غضنفرپور در طبقه سوم یک ساختمان بود، حدود ۳ الی ۵ روز در آپارتمان وی بودیم که اتفاقا من برای اولین بار دیدم که امام از آنجا خودشان به برادرشان مرحوم پسندیده تماس گرفتند و جویای حالشان شدند. بعد چند روز که گذشت امام گفتند: باید به منزلی مستقل برویم و به همین دلیل صادق قطبزاده تلاش میکرد تا در پاریس خانهای را پیدا کند که در این میان آقای عسگری از نزدیکان مرحوم دکتر ثانی گفتند: همسر بنده فرانسوی است و یک خانهای ییلاقی در نوفل لوشاتو دارد که ما فقط تابستانها به آنجا مراجعت میکنیم میتوانید از این ساختمان استفاده کنید. با امام این موضوع را مطرح کردیم و امام هم پذیرفتند، به همراه دوستانی که از کویت همراه بودند وارد نوفل لوشاتو شدیم.
*وضعیت فیزیکی این خانه ییلاقی چگونه بود؟
خانهای یک طبقه در منطقهای خوش آب و هوا بود، اما کوهستانی نبود. دو اتاق کوچک داشت که اتاق پشتی محل استراحت امام شد و اتاق جلویی هم من و دیگر دوستان مستقر شدیم. البته زیر زمینی هم داشت که به عنوان انباری از آن استفاده میشد که بعد ازمدتی من آنجا را تبدیل به اتاق خواب کردم. البته در بدو ورودمان به خانه آقای عسگری، تغییراتی را هم در سرویس بهداشتی که داخل حیاط بود، انجام دادیم یعنی از فرنگی به اسلامی تبدیل کردیم.
*آشپزخانه را چه کسی اداره میکرد؟
این ساختمان یک آشپزخانه کوچک داشت که تا قبل از آمدن شهید حاج مهدی عراقی از اتریش، آقای کیارشی که در آن زمان دانشجوی مقطع دکترای شیمی بود مدتی آن را اداره میکرد، بعد از آمدن حاج مهدی، دیگر آقای کیارشی در آشپزخانه فعالیت نکرد و حاج مهدی عراقی خریدها و پخت و پز را انجام میدادند.
*خرید خانه امام بر عهده چه کسی بود و چه غذاهایی طبخ میشد؟
مرحوم آقای حسن حبیبی چون قبل از حاج مهدی آمده بود، به وی میگفتند از چه فروشگاههایی خریداری کند چرا که خیلی از مغازهها حلال و حرام را رعایت نمیکردند، غذای هم که طبخ میشد معمولا حاضری بود. من اسم خانه امام در نوفل لوشاتو را “ستاد انقلاب” گذاشته بودم، غذاهایی هم که درست میشد از لحاظ تنوعی و کیفیت شبیه غذای سربازخانهها بود. صبحها چای شیرین و نان و پنیر و دیگر وعدهها هم هر آنچه که در توان بود پخته میشد. خیلی از خبرنگاران که بعدها به دیدن امام(ره) میآمدند، مایل بودند بدانند که امام چه غذایی میخورد و چگونه زندگی میکند.
*وضعیت استراحت و زندگی در خانه ویلایی چگونه بود؟
امام(ره) خمینی شبها در همان اتاق پشتی تنها میخوابید، اما بقیه دوستان در همان اتاق جلویی میخوابیدند. خیلی از بچهها مثل قطبزاده، بنی صدر، کیارشی، غضنفرپور شبها نمیماندند. چون خودشان در پاریس خانه داشتند و با نوفل لوشاتو در رفت و آمد بودند، آقای عسگری هم شبها نمیماند و گه گاهی سری میزد. اما کم کم که تعدادمان زیاد شد مثلا شهید عراقی وقتی آمد تعدادی را همراه داشت. از جمله آقای خان سفید (که بعدها در ۲۲ بهمن به شهادت رسید) به همین دلیل تصمیم گرفتیم یک مکان بزرگتری را خریداری کنیم و یا حداقل اجاره کنیم این شد که خانه دومی را هم اجاره کردیم.
*این خانه دوم دقیقا کجا بود؟
زمانی که به دنبال خانه بودیم باز هم آقای عسگری مساعدت کردند. البته شهید عراقی و صادق قطبزاده دنبال اجاره خانه بودند، اما یا قیمت بسیار بالا بود یا خانهها کوچک بودند. این بود که آقای عسگری به ما گفتند همسایهای که در همین نزدیکی نوفل لوشاتو است میخواهد خانهاش را اجاره دهد. اگر اجازه دهید صحبت کنم، از نظر ما مشکلی نبود رفتیم خانه را دیدیم و اجارهاش کردیم.
*در خانه جدید چه افرادی ساکن شدند؟
امام (ره) در خانه جدید مستقر شدند. خانه دوم دارای یک اتاق ۱۲ متری بود و یک آشپزخانه کوچک و دو اتاق اندرونی که گفت وگوهای خبرنگاران و ملاقات مردمی هم در همان اتاق ۱۲متری که پس از در ورودی قرار داشت، صورت میگرفت و خانه قدیمی هم تبدیل به مرکز فعالیتهای انقلابی شد، اما مسولیت خرید همچنان بر عهده شهید عراقی بود.
*مسئولیت آشپزی ویژه امام و همراهان برعهده که بود؟
در مورد آشپزی در خانه جدید، قرعه به نام من افتاد و همسر بنده خانم سرور طلیعه که به همراه شش فرزندم در امریکا زندگی میکردند به نوفل لوشاتو آمد تا زمانی که مرحوم اشراقی، همسر امام و خانم حاج احمد آقا را از عراق به فرانسه آوردند مسولیت پخت و پز بر عهده همسر بنده بود، نکته لازم به ذکر این است که در آن روزها به دلیل حفظ جان امام هر شخصی اجازه ورود نمیدادیم. حتی یادم هست که ژاندارم نوفل لوشاتو به محافظت از امام را دادند، اما آقا قبول نکردند و گفتند خودمان محافظت میکنیم.
*در آن دوران خبرنگاران دست بردار نبودند چه شد که نخستین مصاحبه رخ داد؟
صادق قطبزاده با سردبیر روزنامه فیگارو رفیق بود. فیگارو یک روزنامه دست راستی بود اما نزدیک به آقای ژیکاردستن (رئیس جمهور فرانسه) بود. بنابراین، او پیشنهاد کرد که بهترین راه شکستن دستورالعمل دولت فرانسه، این است که ما مصاحبه را از فیگارو شروع کنیم. چرا که اگر فیگارو با آیتالله خمینی مصاحبه کند، دیگر جلوی لوموند را نمیتوانند بگیرند. تحلیل او درست بود و همین طور هم عمل کردیم که البته بعضی از بچههای تند و چپ به همین دلیل به ما انتقاد کردند. فیگارو آمد و با آقای خمینی مصاحبه کرد و به محض چاپ مصاحبه، دیگر سد شکسته شد و انقلاب آرام آرام در مرکز توجهات جهانی قرار گرفت.
*آماری از تعداد مصاحبههای امام در پاریس دارید؟
ایشان حدود ۳۰۰ مصاحبه انجام دادند. ما سیستمی به وجود آورده بودیم و گروهی از دانشجويان را در نوفل لوشاتو مستقر کردیم. اين گروه دو كار عمده انجام میداد. اول آنكه تمام سخنرانیها و مصاحبههای امام(ره) خمینی را فیشبرداری میکرد تا در مصاحبههای بعدي مطالب ضد ونقيض نباشد. دوم اينكه تمام روزنامههاي معروف را میخواندند و يك گزارش سياسي تهيه میكردند و هر روز صبح آن را به امام(ره) ميدادند. به این ترتیب انقلاب اسلامی به مرکز توجهات جهانی تبدیل شد و نوفللوشاتو در تاریخ انقلاب ایران جایگاه ویژهای پيدا كرد.
*خانم مرضیه دباغ کی به فرانسه آمدند؟
تقریبا بعد از مستقر شدن امام در خانه جدید، خانم دباغ هم تشریف آوردند از خانمهای دیگری که به بیت دوم رفت و آمد داشتند؛ میتوانم خانم غضنفرپور را هم بگویم اتفاقا وی چون پاریس را خوب میشناختند و رانندگی هم میدانستند گاهی اوقات همسر امام را با خود به بیرون میبردند.
*رفتار مردم فرانسه با امام و همراهانشان چطور بود؟
در اوایل به ما اجازه فعالیت و مصاحبههای مطبوعاتی را نمیدادند اما مرحوم حاج محمد بانیان از بازاریان تهران، چندصد شاخه گل را میان مردم ایران تقسیم کرد و مردم هم به پاس تشکر از زحمات فرانسویها برای حفاظت از جان حضرت امام گلها را در جلوی سفارت فرانسه تقدیم سفیر فرانسه کردند و از آن به بعد رفتار دولت فرانسه تغییر کرد و ما راحتتر فعالیت میکردیم.
از حال و هوای ۱۱ بهمن ۵۷ در نوفل لوشاتو بگویید؟
قطعا میدانستیم که انقلاب به ثمر مینشیند. بعد از ۲۶ دی ماه که شاه از ایران فرار کرد. پیروزی انقلاب قطعی بود، امام بعد از فرار شاه از ایران، تصمیم گرفتند به کشور باز گردند، و بختیار هم برای اینکه جلوی ورود امام به کشور را بگیرد، فرودگاه را بست. که امام هم در واکنش گفتند: بختیار تا ابد که نمیتواند فرودگاه را ببندد. بالاخره به ایران میرویم. بعد از قطعی شدن رفتن به ایران، بخش عمده فعالیتهای ما به تهیه هواپیما مربوط میشد. چرا که به دلیل مسائل امنیتی، بسیار احتیاط میکردیم و از هر هواپیمایی نمیتوانستیم استفاده کنیم به همین دلیل هواپیمایی را اجاره کردیم.
*چه کسی هواپیما را اجاره کرد؟
صادق قطبزاده، با شرکت هواپیمایی فرانسه رایزنی کرد و وقتی که موافقتشان را جلب کرد، حاج مهدی عراقی با مبالغی که بازاریان تهران مثل مرحوم علی بابایی، حاج محمد انوریزاده اصفهانی و افراد دیگر که اسمشان خاطرم نیست، فرستاده بودند، هواپیما را با تمام تشکیلاتش، به مبلغ ۵۰۰ هزار تومان اجاره کرد و قرار هم بر این شد که مهماندار زن نداشته باشد و به همین علت تمام پرسنل هواپیما هم مرد بودند.
*آیا هنگام خداحافظی و ترک نوفل لوشاتو همسایهها هم باخبر شند؟
در جلسهای که با حضور امام، مرحوم اشراقی، حاج احمد آقا، حسن حبیبی و بنده تشکیل داده بودیم، آقای اشراقی پیشنهاد خرید هدایایی را برای قدردانی از مردم نوفل لوشاتو دادند چون آن روزها به دلیل رفت و آمد زیاد بسیار اذیت شده بودند، امام هم قبول کردند و به دستور ایشان هدایایی را تهیه و به اهالی نوفل لوشاتو از جمله ژاندارم آن منطقه که بسیار انسان شریفی بود دادیم.
*چه افرادی برای بدرقه به فرودگاه آمدند؟
همه بچههایی که در آن مدت با بیت امام در نوفل لوشاتو در رفت و آمد بودند آن روز برای بدرقه آمدند. مرحوم سلامتیان، مرحوم مجابی، مرحوم اشراقی، کیارشی، حاج مهدی عراقی و افراد دیگری که الان نامشان در ذهنم نیست.
*مرحوم اشراقی و شهید حاج مهدی عراقی به ایران نیامدند؟
مرحوم اشراقی به این دلیل بازنگشتند که همراه همسر امام و همسر حاج احمد آقا به ایران بازگردند، حاج مهدی هم برای نظم دادن به خانه آقای عسگری و منزل اجارهای ماندند و اندکی بعد به ایران بازگشتند.
*حال و هوای فرودگاه فرانسه، در ۱۱ بهمن چگونه بود؟
خوب، فرودگاه مملو از جمعیت بود. مردم و خبرنگاران فرانسه تعجب میکردند که یک روحانی ساده در یک کشور، انقلاب به پا داشته و مهمتر از آن اینکه انقلابشان به ثمرنشسته است، امام آن روز در سالن فرودگاه یک سخنرانی کوتاه برای تشکر و خداحافظی از مردم فرانسه انجام دادند.
*خبرنگاران را چه کسی دعوت کرده بود؟
پیشنهاد دعوت از خبرنگاران را من دادم، اما مسولیت دعوت و هماهنگی آنها به عهده حاج مهدی عراقی بود. اتفاقا خبرنگاران هم با رویی باز، این دعوت را پذیرفتند. به علت اینکه یک واقعه تاریخی در حال رخ دادن بود، هر چند که ما برای حفظ جان امام این کار را انجام دادیم. حدود ۱۵۰ خبرنگار اروپایی و آمریکایی همراه ما بودند که مسئولین بر ما خرده گرفتند، که جان عده زیادی را به خطر انداخته اید، ولی ما مجبور بودیم به این علت که هر لحظه ممکن است که حکومت فرو ریخته، دستور دهد که هواپیما در جایی دور افتاده فرود آید. و برای همین به این نتیجه رسیدیم. که اگر خبرنگاران خارجی همراهمان باشند احتمال اینکه چنین دستوراتی را صادر کنند کمتر خواهد بود. نکته جالب اینجاست که زمانی که بنده معاون سیاسی وزارت خارجه بودم به نامههای امنیتی سیاسی بر خوردم که آقای شریفی ریس اداره ساواک دستور فرود هواپیمای حامل امام در جایی دور افتاده را داده بود.
*امام در کدام قسمت هواپیما مستقر شدند؟
هواپیما دو طبقه بود. طبقه اول دو قسمت داشت که ایشان در جلوی هواپیما، ردیف دوم نشستند، تقریبا تمام همراهان ایرانی امام در جلوی هواپیما مستقر شدند به جز اندک محدودی که به همراه خبرنگاران در قسمت عقب نشستند، طبقه دوم را هم به خاطر استراحت کردن حضرت امام در شب و برای خوابیدن ایشان خالی نگه داشتیم. چون ما ساعت یازده شب به سمت ایران حرکت کردیم.
*آیا آن زمان به فکر بر تن کردن جلیقه ضد گلوله بر تن امام هم شدید؟
پسردایی همسر من، در دفتر نمايندگی ايران در سازمان ملل کار میکرد. و دلش با ما بود. او به عنوان دیپلمات، سه جلیقه ضدگلوله را با خود به پاریس آورد. هنگام پرواز به ايران با توجه به خطراتی كه ما را تهديد میكرد قرار شد آیتالله خمینی يكي از جلیقهها را بپوشند. اما در هواپیما احمدآقا به من گفت که « هر كاری كرده است امام، جلیقه را نمیپوشند» از من خواست كاری بكنم. من به طبقه دوم هواپیما رفتم بعد از نماز، ایشان را قانع كردم و جلیقه را تن ایشان کردم. نه تنها روابط ما نزدیک بود، بلکه آنچه را که من میگفتم ایشان به دقت گوش می کرد. بالاخره کسی که در کنار رهبر انقلاب قرار میگیرد باید همه مطالب را بدون چاپلوسی و صادقانه به ایشان بگوید.
*خود شما در کدام قسمت هواپیما مستقر شدید؟
من در ردیف دوم کنار امام بودم و کنار من هم صادق طباطبایی و بنی صدر بودند و سمت دیگر امام نیز قطبزاده نشسته بود.
*از احوالات امام در آن شرایط بگویید؟
زمانی که خبرنگار خارجی در هواپیما از آقا سوال کردند که آقای خمینی چه احساسی دارید؟ امام فرمودند: هیچ احساسی ندارم، واقعا هم همین طور بود امام احساس وجد و هیجان نداشت و این به عارف بودن و انا الحق بودن ایشان مربوط میشد. در مسلک عارفان، عارف به جایی میرسد که میگوید انا الحق و همه را برای خدا میخواهد غیر خدا چیز دیگری نمیبیند؛ به تعبیر شیخ محمد حائری یزدی از علمای برجسته قم، امام خمینی یک عارف واقعی و برجسته بود.
*چرا مهماندار هواپیما، امام رامشایعت میکرد؟
در آن لحظه همه حال عجیبی داشتند. همه چیز شکلی نمادین پیدا کرده بود. حتی مسافران خارجی و مهماندار هواپیما نیز از این قاعده مستثنی نبودند، این مهماندار در طول پرواز ارادت خاصی به آقا داشت و خودش هم مایل بود که امام را همراهی کند.
*امام بعد از پیاده شدن، سوار بر ماشین آقای رفیق دوست شدند. بعد کجا رفتند؟
نه سوار بر یک بنزی شدند یعنی زمانی که امام از پلههای هواپیما پایین میآمد بنزی که نمیدانم برای چه کسی بود در جلوی هواپیما منتظر امام بود، و ایشان را تا سالن فرودگاه برد. بعد از پایان سخنرانی امام در فرودگاه و برنامههای ستاد استقبال، ایشان با ماشین آهوی آقای رفیق دوست برای سخنرانی به بهشت زهرا رفتند.
*شما در این لحظات همراه امام بودید؟
من آخرین نفری بودید که از هواپیما پیاده شدم و زمانی که به سالن رسیدم، سرود “خمینیای امام” در حال پخش بود. از آنجا به اتاقی که آقای بازرگان و شهید بهشتی در آن ساکن بودند رفتم، اما به بهشت زهرا نرفتم، چون شرایطش جور نشد.
*مگر قرار بر این نبود که امام قبل از رفتن به بهشت زهرا به دانشگاه تهران بروند؟
برنامه این بود، اما آن روز آنجا این قدر شلوغ بود که امام تصمیم گرفتندمستقیم به بهشت زهرا بروند، در فرانسه هم که بودیم یکی از دوستان به نام احمد شهرزاد گفتند مقامات بزرگ پس از ورود به کشور به دیدار شهدای گمنام میروند که این پیشنهاد خوبی بود و امام هم پس از ورود به ایران، برای سخرانی به بهشت زهرا رفتند.
*بعد از پایان برنامههای بهشت زهرا(س) به مدرسه رفاه رفتید، چرا ؟
امام گفته بودند؛ “نه در بالای شهر” و “نه در پایین شهر” مستقر شویم. به همین دلیل ستاد استقبال از امام، مدرسه رفاه را که در وسط شهر بود تدارک دید. همان روز آیت الله خامنهای، شهید مطهری، شهیدبهشتی، مرحوم ربانی شیرازی، مرحوم مروارید، و مرحوم منتظری امام را بعد از پایان مراسم مدرسه رفاه به مدرسه علوی بردند و دفتر ایشان را در آنجا دایر کردند، از همان تاریخ میان علما و یاران دیگر انقلاب فاصله ایجاد شد.به تعبیر مرحوم خلخالی آن روز علما با این کار کودتا کردند.
*شما کجا رفتید؟
چون با خانواده به ایران نیامده بودم، به منزل مرحوم پدرم که در خیابان عین الدوله در کوچهای روبه روی مدرسه علوی واقع بود رفتم.
*رابطه شما بعد از انقلاب با امام چطور بود؟
خب، من بعدها با بیت ایشان در رفت و آمد بودم و تا جایی که از وضعیت کشور آگاهی داشتم به ایشان اطلاع رسانی میکردم، امام هم با سعه صدر و خویشتن داری ای که داشتند به حرف های من گوش میدادند. به تعبیر من حضرت امام یک عارف و زاهد حقیقی بود.
به گزارش جامعه خبر در بهمن ۱۳۵۷، ابراهیم یزدی به دستور امام خمینی به عضویت شورای انقلاب اسلامی درآمد و در دولت موقت، «معاون نخستوزیر در امور انقلاب» برگزیده شد. وی برای مدتی به عنوان سرپرست موسسه کیهان منصوب شد و پس از استعفای کریم سنجابی از وزارت امور خارجه ایران، به عنوان «وزیر امور خارجه دولت موقت انقلاب» معرفی شد. در دوران وزارت او، ایران از پیمان سنتو خارج شد و سپس به جنبش غیر متعهدها پیوست که البته در فاصله کوتاهی پس از تسخیر لانه جاسوسی دولت موقت به نخستوزیری مهدی بازرگان استعفا داد. وی سپس در سال ۱۳۵۸ خورشیدی، نماینده مردم تهران در دوره اول مجلس شورای اسلامی شد، اما پس از آن، صلاحیتش برای نامزدی در انتخابات دورههای بعدی مجلس شورای اسلامی، توسط شورای نگهبان قانون اساسی رد شد.
ابراهیم یزدی در شامگاه ۶ شهریورماه ۱۳۹۶ دارفانی را وداع گفت. روحش شاد …
true
true
https://jamehkhabar.ir/?p=147038
true
true