true
پایگاه خبری جامعه خبر/ سید هادی کسایی زاده: 17 مرداد سال 1391 یعنی روز خبرنگار بود. ساعت حدود 4 عصر و چند ساعت به افطار مانده و اتفاقا سحری هم نخورده بودم و حال خوشی نداشتم.
به خودم قول داده بودم که خبرنگار باید همیشه پاسپورتش در جیبش باشد چون شانس یک بار درب خانه آدم را می زند و تجربه هرگونه سفری برای خبرنگار شیرین و طلایی است.
داشتم داخل تحریریه خبرگزاری قدم می زدم که از بخش سیاسی یکی نفر با صدای بلند گفت: کی پاسپورت داره؟ … من سریع گفتم: من … من …
بعدش همه ساکت شدند. (خب معمولا زیاد از من خوششان نمی آمد الان هم همینطور ) در هر حال گفتند آقای صالحی وزیر وقت امور خارجه تا دو ساعت دیگه پرواز دارند و قرار است با داوود اوغلو وزیر خارجه ترکیه دیدار داشته باشند. شما باید به سرعت خودتان را به درب پاویون جمهوری در فرودگاه مهرآباد برسانید. خیلی خوشحال بودم به چند دلیل:
* تجربه خبرنگاری در سیاست خارجی
*سفر به ترکیه
*همراهی با وزیر خارجه
*تجربه دیگری در راه است
*باید خودم را نشان بدهم
فراموش کردم که گرسنه ام و سحری هم نخوردم سریع با پیک موتوری خودم را به فرودگاه رساندم. با خانه تماس گرفتم گفتم: افطار چی دارید؟ گفتند کوکو سیب زمینی …. گفتم هه هه من ترکیه افطار می کنم برای سحر می رسم خدمتتان …
ساعت 4 و نیم مهرآباد بودم اما به دلیل نامعلوم سیاسی ساعت حدود 6.5 حرکت کردیم. ساعت ها را یادم نیست اما اینقدر می دانم که اختلاف ساعت ایران و ترکیه بلایی سرم آورد که فکر کنم روزه 22 ساعته گرفتم.
وقتی وارد هواپیما شدم دیدم خودم هستم، خبرنگار ایرنا، فارس، ایسنا (خوب یادم نیست البته شاید یک نفر دیگر هم بود چون نمی شناختم) اما یک خوشحالی مضاعفی داشتم و اینکه تنها خبرنگاری که دوربین عکاسی خوب داشت من بودم و چون فقط خبرنگارهای خبرگزاری های برتر بودند و سفر هم کوتاه بود عکاسی ما را همراهی نمی کرد. (همیشه عادت دارم همه گزارش ها و مصاحبه ها و سفرهایم با دوربین عکاسی خودم بروم)
در پرواز که نمی دانم چند ساعت طول کشید غریبه بودم. چون خبرنگار حوزه سیاست خارجی نبودم. به رسم ادب سکوت کردم تا ببینم معمولا خبرنگاری حوزه سیاست خارجی در پروازهای اینچنینی چکار می کنند. (خب دیدم هیچ کاری نمی کنند البته الان بهتر شده) … سعی کردم خبرنگار با ادب و مهربان و خوبی باشم … تا اینکه رسیدیم.
دوربین را برداشتم و با خودروی اسکورت ابتدا وارد سفارتخانه شدیم. نفری 100 دلار به ما پول دادند ( معمولا هدیه سفیر به خبرنگار است شاید هم شانس من بوده نمی دانم اما خب قطعا گرفتم) بعد از مدتی هم به سمت محل دفتر وزیر خارجه ترکیه به راه افتادیم. در طول راه خبرنگارها در حال خواندن خبر ورود وزیر خارجه به ترکیه و ورودش به سفارت ایران و غیره … بودند. برخی موبایل ماهواره ای داشتند … برخی هماهنگ شده بود در این ساعت از خبرگزاری با آنها تماس بگیرند … من هم مثل هویج هرچی تلاش می کردم نمی گرفت … (این همان تجربه سفر است) اولش کمی اعصابم خرد شد و کمی به خودم و خبرگزاری توی دلم ناسزا گفتم که ای بابا این چه وضعیه … خیر سرم خبرنگار خبرگزاری بزرگی هستم … اینها اصلا نمی دونند باید خبرنگار تجهیزات داشته باشه … مسخره اش را در آوردند و کلی غرغرغرغر …. خبرنگارها هم من را نگاه می کردند …
اعتماد به نفسم را از دست ندادم. می دانستم اگر من کسایی زاده هستم و در حوزه اجتماعی و قضایی موفق بودم و گزارش های خوبی نوشتم پس اینجا هم می توانم موفق باشم. وارد دفتر آقای داوود اوغلو شدیم. خیابان شلوغ بود و خبرنگاران سی ان ان، بی بی سی، رسانه های محلی، اسوشیتوپرس و … بودند. همگی وارد شدیم. نظم خاصی برای عکس برداری بود. یعنی عکاس ها فقط 1.5 دقیقه وقت داشتند عکس برداری کنند و بروند. من هم بدو بدو رفتم عکس بگیرم محو کار بودم دیدم یکی پشت سرم می زند. برگشتم دیدم همه عکاس ها رفتند … مسئول تشریفات وزارت خارجه ترکیه انگلسی گفت: عکاس کجایی؟ گفتم ایران … سری تکان داد گفت: GO … فهمیدم که نظم را بهم زدم و اینجا ایران نیست عکاس جلوی دوربین رسانه ملی بیاید یا خبرنگار رسانه ملی لوگو همه را بردارد لوگوی خودش را بگذارد و غیره …
بیرون دفتر وزیر خارجه ترکیه خیابانی با عرض حدودا 10 متر بود و همه آن طرف خیابان دوربین ها را سوار کرده و حتی برخی رسانه ها زنده پخش می کردند. خبرنگار واحد مرکزی خبر هم لوگو به دست آماده بود آمدند بیرون مصاحبه کند.
اذان را گفتند … بچه های وزارت خارجه خبرنگارهای ایرانی را به رستورانی برای افطار بردند. افطاری ساده و خوبی بود. سالاد لبنانی و عربی و سوپ و غذاهای ساده … انگار رسم بود در ترکیه همه بیرون افطار کنند چون همه رستوران ها شلوغ بود. بعد افطار به محل مذاکرات برگشتیم.
پس از مدتی صالحی و داوود اوغلو بیرون آمدند. همه خبرنگاران تصویری رسانه های جهان از همان فاصله در حال ضبط بودند که خبرنگار واحد مرکزی خبر بدو بدو رفت مصاحبه بگیرد. انگار مثلا پایان جلسه هیات دولت است کف حیاط پاستور هستند. خبرنگارهای اروپایی فریاد زدند no …. stop بندگان خدا نمی دانستند که رسمه در ایران حتی آخر نشست خبری طرف باید دوباره برای شبکه خبر و باشگاه همون ها را بازگو کند؟!!
خلاصه آبروی ما رفت دیگه … بعدش برگشتیم فرودگاه … یعنی آرزو دیدن ترکیه را آن روز به گور بردم. وارد هواپیما شدیم. صالحی مثل همیشه با ادب از همه تشکر کرد. بعد فیلم ها را دید و در مورد جلسه با خبرنگارها صحبت کرد.
خبرنگارها دوباره موبایل به دست خبر می خواندند من هم گفتم بیخیال بابا … آرام آرام رفتم درب اتاق صالحی را بازکردم دیدم دارد نماز می خواند و عکس گرفتم. وقتی تمام شد برگشت من را دید دوباره عکس گرفتم. خندید و نماز را ادامه دارد.
آن شب شب قدر بود. و بچه های وزارت خارجه مراسم شب قدر را در هواپیما برگزار کردند و صالحی هم آمد.
وقتی به تهران برگشتم صبح بود. خانه نرفتم.
آمدم خبرگزاری و یک گزارش تصویری ارسال کردم که منتشر شد و چون عکس ها اختصاصی بود همه رسانه ها استفاده کردند.
خبرها را یکی یکی زدم.
اما گزارش اصلی من یک تیتر داشت …. (افطار سیاسی ایران در ترکیه/ 150 دقیقه گفتگو پشت درهای بسته) … هنوز در گوگل سرچ کنید هست. در این گزارش محورگفتگو ها و حاشیه های سفر را روایت کردم تا بسته خوبی به مخاطب ارائه دهم. هرچند از متن گزارشم خوشم نیامد و خام بود اما تجربه خوبی بود. و هیچ خبرنگاری گزارش ننوشت و همه فقط یک خبر مخابره کرده بودند.
اخبار روز را با جامعه خبر بخوانید./
true
true
https://jamehkhabar.ir/?p=120058
true
true