100 دقیقه در بازار پیرزن ها - جامعه خبر
×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

اخبار سایت

false
true
true

100 دقیقه در بازار پیرزن ها

اینجا سردشت است، شهری که قربانی سلاح های «شیمیایی» شد، شاید گفتنش یک کلمه باشد، اما با کمی تامل روی کلمه «شیمیایی» در خود فرو می روی. گازی  بد بو که یک لحظه زندگی ات را نابود می کند و تبدیل به یک عمر عذاب می شود.   بوی آن در وجود مبتلا شده رخنه می کند. آری، فقط اوست که زجر می کشد و تو تاب یک لحظه دیدنش را هم نداری. اینجا «سر دشت» است شهری که فقط پرستو ها به این شهر مهاجرت می کنند!

این را وقتی فهمیدم که کاغذ و خودکار در دستم بود و همه نزدیک من می شدند و می گفتند: اسم من را هم بنویسید. شاید فکر کرده بودند اگر اسم و وضعیت زندگی خود را بگویند جای امیدواری برایشان  باقی می ماند. آنجا بود که قلبم درد گرفت و دلم خواست فریاد بزنم تا صدایم به جایی برسد اما کوه ها در سر دشت صدایت را بر می گردانند.

پول بده درصد جانبازی بگیر!

جانباز میوه فروشی که مشکل ریه داشت، ولی بنیاد شهید  تاکنون حالی از او نپرسیده است می گفت: گویا اینجا درصد جانبازی هم با پارتی داده می شود! اگر پول داشته باشی درصد جانبازی داری وگرنه، هیچ حقی نداری! می خواهم شما را به خدا قسم بدهم که بدانید، درآمد من روزی 5 هزار تومان است، بیمه هم نیستم. او با عصبانیت می گوید: هیچ مسئولی وجود ندارد که رسیدگی کند. مگر مسئولی هم وجود دارد؟ همه باید دارو های مورد نیازشان را از بازار سیاه بخرند!

اینجا همه مصدوم شیمیایی هستند

«قادر حسینی» جانباز 30 درصد است که فقط ماهی 800 هزار تومان پول دارو می دهد!  اینجا «صغری خانم» را دیدم که 9 فرزند دارد که 3 نفر از آنها شیمیایی شده اند! بیمه هم نیستند و هیچ خدماتی هم دریافت نمی کنند! اینجا «پنیر فروشی» را دیدم که سال هاست نبش خیابان می نشیند و پنیر می فروشد. مردی که تمام بدنش تاول داشت و می گفت: از سال 82 پرونده تشکیل دادم، اما هیچ پزشکی من را معاینه نکرد و من همچنان در این وضعیت هستم و روز به روز بدتر می شوم!

true
برچسب ها :

این مطلب بدون برچسب می باشد.

true
true
true

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

- کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
- آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد


false