true
پایگاه خبری جامعه خبر| حسام رضایی| اصلاحطلبان در گـــرمـــاگرم انتخابات ریاستجمهوری سال1392، با تشبث ناگزیر به راه و روش هاشمی رفسنجانی، ضمن فروکاستن از آرمانهای حداکثری خود، به گزینهای حداقلی، برخاسته از جناح راست محافظهکار تن دادند. «حسن روحانی» قطعاً همه آنچه اصلاحطلبان میخواستند، نبود؛ اما شعارهای او و از همه مهمتر، معادلات و مناسبات سیاسی حاکم در آن برهه تاریخی، جبراً و دفعتاً، زمینه را برای حمایت تمامقد جبهه اصلاحات از «شیخ دیپلمات» فراهم آورد.
جبهه اصلاحات در دوران پسااحمدینژاد، از آقای حسن روحانی و دولتش پروژهای جز عادیسازی مناسبات داخلی و خارجی کشور را انتظار نداشت؛ این منظور که از آن با تعبیر ژورنالیستی «نرمالیزاسیون» نیز یاد شده، سه هدف عمده داشت؛ اول، گریز از روند شتابان اضمحلال گفتمانی، راهبردی و تشکیلاتی جبهه اصلاحات، دوم، ظهور و بروز مستقل جبهه اصلاحات در سپهر سیاسی کشور و سوم، عادیشدن روابط جبهه اصلاحات با نیروهای حاکمیتی. شاید اهداف و اولویتهای یادشده را بشود در اظهارات آقای «ابراهیم اصغرزاده» آنجا که دولت روحانی را به رحمی اجارهای برای پرورش یک نطفه (شما بخوانید بازیابی مجدد اصلاحات) تشبیه کرد، به عینه مشاهده و درک نمود.
شکست نرمالیزاسیون
فونداسیون و زیربنای دولت نخست روحانی، بر دیپلماسی، سازش و حلوفصل مناقشه هستهای کشورمان با طرفهای غربی نهاده شد. روحانی و اطرافیانش امیدوار بودند با مذاکره و حصول توافق، شرایط و مفر لازم برای جذب سرمایههای خارجی جهت پیشبرد سیاستهای اقتصادی دولت فراهم شود. با هر کیفیت، دولت پس از انجام دو سال مذاکرات فشرده، پای معاهده برجام را امضاء کرد؛ اما شرایط آنطور که انتظار بود، پیش نرفت.
روی کارآمدن «دونالد ترامپ» در رأس هیأت حاکمه ایالات متحده آمریکا که پیش از آن و در ایام انتخابات ریاستجمهوری این کشور، بر الغای یکطرفه برجام و تشدید فشارهای سیاسی-اقتصادی علیه جمهوری اسلامی ایران صحه گذارده بود، از یکسو و حضور اقتصاددانان غریبه با شرایط جنگ اقتصادی در دولت حسن روحانی -که سرچشمه اندیشهای این تیم، عمدتاً آغشته به نوعی محافظهکاری، توام با کُندی در برنامهریزی و اجرا بود- از سوی دیگر، باعث شد تا اقدامات معاندان انقلاب، آثار سوء چند برابری در داخل کشورمان به دنبال داشته باشد.
همافزایی و بر هم کنشِ دو پارامتر یادشده، یعنی «روی کارآمدن محافظهکاران در ایالات متحده» و «کرختی و سنگینی تیم اقتصادی دولت در حوزه برنامهریزی و اجرا» سبب شد تا تلاطمهای اجتماعی-اقتصادی، نظیر اعتراضات دیماه سال96 یا نوسانات قیمتی در بازار سکه و ارز، آثار و پیامدهایی به مراتب فزونتر از آنچه رخ داد، از خود برجای بگذارند.
با وجود همه این نشیب و فرازها، دیگر نمیشد ادعا کرد دولت حسن روحانی در مقام عمل به پروژه «نرمالیزاسیون» موفق بوده است. آقای «علیرضا علویتبار» از چهرههای اصلاحطلب، اخیراً در گفتوگویی با ماهنامه «اندیشه پویا» با تأکید بر شکست پروژه نرمالیزاسیون تصریح کرد: «با وضعیتی که آمریکاییها برای ما ساختهاند، انگار داریم آن مسیر را برمیگردیم. نرمالیزاسیون موفق نبود و اکنون در حالت بحرانی است و ممکن است جان به در نبرد.» با وجود این اذعان، این سؤال در ذهن متبادر میشود که جبهه اصلاحات، اکنون قصد گامنهادن در کدامین ورطه را دارد؟
اعلام آمادهباش تئوریسین
با شکست پروژه نرمالیزاسیون، به نظر میرسد اصلاحطلبان بار دیگر به سمت دموکراتیزاسیون میل کنند. «سعید حجاریان» از ایدئولوگهای جبهه اصلاحات، چندی پیش در پاسخ به آنچه نامه 420نفر از جوانان به روشنفکران عنوان شد، «استمرار پروژه دوم خرداد» را اعلان کرد.
نامبرده در این یادداشت با تأکید مؤکد بر امر «سیاست» و تفوق آن بر دیگر امور فیالجمله اجتماعی و فرهنگی نوشت: «این نامه، پروژه دموکراتیزاسیون در ایران را شکست خورده تلقی کرده است؛ عبور از پروژهای ناتمام، امری نادرست است زیرا پروژه دوم خرداد آنگونه که باید، پیش نرفت و در میانه راه متوقف شد؛ لذا نباید دموکراسی را تخطئه کرد.»
برای واکاوی دقیقتر پروژه دوم خرداد، شاید بد نباشد گریزی کوتاه به گذشته بزنیم. در انتخابات دوره هفتم ریاستجمهوری به تاریخ 2خردادماه سال1376، جبههای اکثریت آرای مردم را کسب نمود که به واسطه دربرگرفتن طیف نامتجانسی از نیروهای سیاسی، از همان ابتدا، گرفتار سایشها و تعارضات عمیق در حوزه «روش» و «تاکتیک» شد. این جبهه شامل سه طیف کلی بود؛ اول، طیف «راست مدرن» به سرکردگی حزب کارگزاران سازندگی که قائل به تقدم توسعه اقتصادی بر توسعه سیاسی بود؛
دوم، طیف «چپهای رادیکال و افراطی» که قائل به تغییرات بنیادین در سطح جامعه و حاکمیت با بهرهگیری از تمامی ابزارهای دموکراسی بودند و سوم، طیف «چپ سنتی» به قیادت و زعامت مجمع روحانیون مبارز و سازمان مجاهدین انقلاب که برخلاف رادیکالها، قائل به بهرهگیری از همه وسائل دموکراسی از جمله «رقابت بالا» نبودند.
حجاریان در عصر حکمرانی دولت اصلاحات، تاکتیکی را باب کرد که تا سالهای بعد (به طور دقیقتر تا سال88) نیز چراغ راه نیروهای منتسب به این جبهه بود. این تاکتیک کلان، «فشار از پایین و چانهزنی از بالا» نام داشت. هدف از طرح چنین تاکتیکی آن بود که نیروهایِ اجتماعیِ هواخواهِ گفتمانِ اصلاحات که عمده پایگاه و جایگاه آنها در روزنامههای پرتیراژ و برخی محافل روشنفکری و دانشگاهی آن سالها بود، با عرضه نقدهای گزنده و خارج از عرف نسبت به اَعمال حاکمیت، کانتکست(زمینه و بستر) لازم برای اِعمال فشار نخبگان تجدیدنظرطلب به برخی مجموعههای حاکمیتی، با هدف تغییر در کنش سیاسی آنها -که از نگاه اصلاحطلبان مخل مسیر دموکراسیخواهی بودند- را فراهم سازند.
طبیعت این تاکتیک جوری بود که بیشتر به طبع و ذائقه سیاسی چپهای رادیکال خوش میآمد؛ همانهایی که عمدتاً در تحریریه روزنامههایی نظیر «صبح امروز» و «خرداد» سنگر گرفته و علیه مواضع سیاسی-عقیدتی نظام جمهوری اسلامی، توپخانهای آتشین به راه انداخته بودند. این تاکتیک در شق اول یعنی «فشار از پایین» به خوبی پیش رفت اما شق دوم یعنی «چانهزنی از بالا» به دلیل آنکه دولت اصلاحات به طور عمده تحت سیطره نیروهای منتسب به «راست مدرن» و «چپ سنتی» بود، دچار سکته و عقبنشینی شد.
بازگشت به فشار و چانهزنی!
اینکه حجاریان 21سال پس از انتخابات76، از استمرار پروژه دوم خرداد سخن میگوید، میتواند به معنای بازیابی و بازسازی تاکتیک «فشار از پایین و چانهزنی از بالا»، این بار در فاصله یک سال و سه ماه مانده به انتخابات مجلس و دو سال و اندی مانده به انتخابات ریاستجمهوری، تعبیر و تفسیر شود. اصلاحطلبان امروز در مقایسه با گذشته -فارغ از درماندگیشان در حوزه تاکتیک بهخصوص تعیین نسبت با دولت اعتدال و به طریق اولی، سردرگمی در حوزه گفتمانی- از شرایط به مراتب بهتری برای عمل سیاسی برخوردارند. ایشان با بسط و توسعه تشکیلات حزبی و رسانهای -به واسطه بهرهمندی از تنفس سیاسی پیشآمده از فرصت تاریخی دولت روحانی- وضعیت نسبتاً مناسبی برای تعیینبخشیدن به شق نخست تاکتیک «فشار از پایین و چانه زنی از بالا» دارند؛ با وجود این اما جبهه اصلاحات در عملی ساختن بخش دوم یعنی «چانهزنی از بالا» با دستانداز مواجه است. این جبهه امروز برخلاف سالهای هژمونی گفتمان دوم خرداد، از عنصر یا عناصر ذیصلاح و ذینفوذ برای تأثیرگذاری مناسب بر ساخت قدرت برخوردار نیست.
هر چند اصلاحطلبان در سالهای اخیر با نشت و نشر در نهادهای حاکمیتی، نظیر مجلس و شوراهای شهر، توانستهاند تا حدی خود را بازیابند اما همچنان از داشتن نمایندهای مورد وثوق در نهادهای بالادستی حاکمیتی، به منظور چانهزنی در ایام بزنگاه، محروماند. روزگاری ایفای این نقش بر عهده «اکبر هاشمی رفسنجانی» بود اما با فوت وی، هنوز کسی نتوانسته خلأ او را برای اصلاحطلبان پُر کند؛ شاید بر اساس همین احساس نیاز است که اصلاحطلبان هرازگاهی، از لزوم گفتوگوی مستقیم و بلاواسطه با رهبر معظم انقلاب یا برخی نهادهای حاکمیتی مانند شورای نگهبان، سخن به میان میآورند. حال جای این سؤال است؛ نسبت اصلاحطلبان با تاکتیک «چانهزنی از بالا» چگونه تعریف میشود؟ به بیان بهتر، کدام بخش از جبهه اصلاحات حاضر است، پای در ورطه قدرت گذاشته و میوه «فشار از پایین» را بچیند؟
جدال پراگماتیستها با آنارشیستها
برای پاسخ به این سؤال، ابتدا باید طیفهای سیاسی مستقر در جبهه اصلاحات را از نظر بگذرانیم. جبهه اصلاحات امروز در مجموع به دو طیف «چپ» و «راست» تقسیم میشود. البته این تقسیمبندی، ناظر بر تباینات برجسته و پُر رنگ گفتمانی در همه وجوه و شؤون اجتماعی، سیاسی و به ویژه اقتصادی نیست بلکه شمهای کلی و نسبی از معتقدات دو طیف نامبرده در دقایق مزبور است. طیف چپ که شامل احزابی نظیر «اتحاد ملت»(بدیل جبهه مشارکت) و «توسعه ملی»(بدیل سازمان مجاهدین انقلاب) میشود، دموکراسیخواهی و آزادیهای سیاسی و اجتماعی را بر هر امر دیگری مرجح میپندارد؛
در مقابل، طیف راست که سردمدار آن، حزب کارگزاران سازندگی است، با مرامی عملگرایانه، مقولات اقتصادی -با سویههای لیبرالی- و مفاهیم مرتبت با آن را بر موضوعاتِ صرف سیاسی مقدم میشمارد.
طیف راست، ضمن تأکید بر مقولاتی نظیر «کارآمدی» و «عملکرد»، مانور بیش از اندازه روی امر سیاست و دموکراسی را رد میکند. آقای «غلامحسین کرباسچی» دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی در آخرین کنگره این تشکل که روز 8آذر97 برگزار شد، با بیان اینکه فقط با «کارآمدی» امکان حفظ مشروعیت نظام، دولت و جبهه اصلاحات وجود دارد، گفت: «افراط در دموکراسی منجر به آنارشیسم میشود. مبادا آنقدر در بازی دموکراسی افراط کنیم که مردم بگویند، صد رحمت به دیکتاتوری!»
بنابر آنچه گفته شد، به نظر میرسد طیف چپ جبهه اصلاحات با نگاه غامض، یکسویه و تقلیلناپذیری که به امر سیاست و دموکراسی دارد، موفق به ایجاد نمایندگی در رأس ساختار قدرت نشود. بر این اساس، چهرههای تئوریسین این طیف نظیر حجاریان، حتی شرکت در انتخابات آینده را مشروط به شرایط زمان کردهاند؛ حجاریان گفته است: «فشار از پایین با انتخابات پدید نمیآید. پروژه اصلاحات به انتخابات گره نخورده است زیرا انتخابات به معنای کنونی آن، مصداق گدایی قدرت است. انتخابات برای ما بُت نیست؛ بستگی به شرایط دارد که شرکت بکنیم یا نکنیم.»
طیف راست اما با نگرشی عملگرایانه به عالم سیاست، در پی بهرهبرداری افزونتر از واقعیات محیط سیاسی است؛ به بیانی بهتر، برای طیف راست، «استراتژی» مقدم بر «ایدئولوژی» است(اشاره به مقاله آقای محمد قوچانی، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی در هفتهنامه سازندگی به تاریخ یکشنبه 5شهریور96).
با بررسی سابقه سیاستورزی حزب کارگزاران، به خوبی نگاه عملگرایانه و دور از ایدئولوژیخواهی این مجموعه را درخواهیم یافت؛ آنجا که این حزب در آستانه انتخابات ریاستجمهوری سال76 و پیش از پیوستن به جرگه مؤتلفین دوم خرداد، در پیغام و پسغامهایی به زعمای جامعه روحانیت مبارز -متعلق به جناح راست سنتی- خواستار اقدام مشترک برای حمایت از آقای «علیاکبر ناطق نوری» شد(برگرفته از شادلو، عباس، چاپ سوم 1392، تکثرگرایی در جریان اسلامی، ص414 و 415)
تقسیم کار چنانچه بخواهیم تاکتیک «فشار از پایین و چانهزنی از بالا» را بهعنوان عصاره اصلی «پروژه دوم خرداد» در نظر بگیریم، با توجه به آنچه عرضه شد، طیف چپ و راست جبهه اصلاحات، در حرکتی کاملاً هماهنگ با یکدیگر، از بالفعلترین قابلیت و استعداد برای اجراییساختن به ترتیب بخش اول(فشار از پایین) و بخش دوم(چانهزنی از بالا) از تاکتیک مزبور برخوردارند؛
البته این حرکت هنگامی میتواند خصال هماهنگ خود را حفظ کند که طیف چپ نیز همانند طیف راست، به ائتلاف مجدد با چهرههای وابسته به جناح راست محافظهکار تن دهد. وقتی به عکسالعمل منفی برخی چهرههای اصلاحطلب نظیر آقای «صادق زیباکلام» یا دیگرانی از این دست به اظهار نظر آقای «محمد عطریانفر» عضو حزب کارگزاران توجه میکنیم که گفت: «علی لاریجانی میتواند گزینه اصلاحطلبان برای نامزدی در انتخابات1400 باشد» درخواهیم یافت که ایجاد حرکت هماهنگ در جبهه اصلاحات، به راحتی قابل حصول نخواهد بود.
true
true
https://jamehkhabar.ir/?p=145568
true
true