true
پایگاه خبری جامعه خبر| سید هادی کسایی زاده: چند باری او را در حین دستفروشی در مترو تهران دیده بودم و روزی که با من تماس گرفت و گفت که وضعیت خوبی ندارد او را شناختم. آدرس خانه از روی نقشه و تاکسی های اینترنتی به هیچ عنوان قابل مشاهده نبود و باید چند ده کیلومتری بعد از زندان قزلحصار می رفتم تا به شهرک های جدید در حاشیه شهر برسم. این بار قرارنبود با جانباز مصاحبه کنم بلکه محورگفتگوی من فقط همسرجانباز بود. وقتی سبد اقلام دستفروشی را کنار سینی چای قرارداد گفت: تا پیش از این خودم اصلا نام این لوازم آرایشی ها را نمی دانستم و استفاده ای هم نداشتم. حالا باید هر روز صبح تا عصر واگن به واگن در مترو تهران انوع لوازم آرایشی را با صدای بلند دستفروشی کنم. هرچند همین کار هم برای خودش دردسرهایی دارد. هر چند وقت یک بار پلیس مترو و شهرداری من را بازداشت می کنند و می گویم همسرم بیمار است و با کلی تعهد رها می شوم. سخت است آقای کسایی زاده اما خب توکل به خدا ….
داستان زندگی جانباز شیمیایی محمدمهدی صالحی جمعی لشکر ۲۷ محمد رسول الله تهران، همسر و خانواده اش کوتاه اما تلخ است. ۷تیرماه ۱۳۶۶ وقتی شهرمرزی سردشت با دستور صدام بمباران شیمیایی شد آقا محمدمهدی ۲۱ ساله بعنوان سرباز سپاه پاسداران در همان حوالی خدمت می کرد. محمد مهدی برای کمک به قربانیان شهرسردشت همراه با سایر بچه های گردان وارد منطقه می شود و با مشاهده وضعیت اسفبار یک کودک ماسکش را از صورت خود جدا کرده و به صورت او می زند و همین تصمیم کوتاه و انساندوستانه زندگی او را تغییر می دهد.
او امروز یک جانباز شیمیایی و آسیب دیده گاز خردل از ناحیه چشم، ریه و پوست است و پزشکان بنیاد شهید مصدومیت شیمیایی او را تائید کردند اما بر اساس قوانین بنیاد، سهم او فقط ۱۵ درصد جانبازی است. هرچند در هیچ کدام از اسناد و پرونده های جانبازی او مصدومیتی برای اعصاب و روان ثبت نشده اما آیا پرتاب کردن کودک ۲ ساله از پله ها به دلیل موج گرفتگی نمی تواند یکی از دلایل اثبات جانبازی باشد؟
خانم صالحی می گوید: وقتی همسرم به خود می آید، احمدرضا(فرزند ۲ ساله ام) غرق خون در راه پله ها بیهوش بود و پس از ۱۸ روز کما و ۵ بار عمل جراحی چشم توانست به زندگی بازگردد. من دیگر وارد داستان دختر ۲۰ ساله خانواده که در بیمارستان اعصاب و روان بستری است نشدم تا این داستان تلخ تر از این نشود و کمی آبرو برای مسئولان بماند. مشکلات معیشتی، هزینه بیمارستان، هزینه داروهای خارجی و زندگی روزمره موجب شد تا مادر خانواده برای ادای قرض ها و بدهی راهی بازار دستفروشی در مترو شود. « … لاک جیغ دارم …. مداد چشم مشکی دارم … رژلب … ریمل … قیمت بازار»
آنها یادشان نمی آمد آخرین بار کی مسافرت رفتند؟ کی میوه نوبرانه خوردند؟ و کی جشن تولدی در خانه برپا بود. همسرجانباز که مدتی هم درگیر بیماری کرونا شده بود این روزها دغدغه کرایه خانه و تامین معاش دارد. همین ۵۰ میلیون تومان پول رهن هم خیرین برای آنها تامین کرده اند. می گفت: خدا به لاک جیغ برکت دهد که زندگی ما را چرخوانده است اما دیگر توان دستفروشی در مترو را ندارم و زمین گیرشدم. در خانه جانباز اسباب و اثاثیه ای ندیدم؛ عروس خانواده که با هزار آرزو قدم به خانه بخت گذاشته بود حالا باید از پدرهمسرش مراقبت کند تا مادر شوهرش در مترو دستفروشی کرده و هزینه ها را تامین کند. نمی خواستم زیاد مزاحم باشم؛ آنچه که باید می دیدم مشاهده کردم و حق مطلب را گرفتم. جانباز صالحی با سرفه های شدید از خواب بیدار شد. نمی توانست زیاد صحبت کند؛ فنجان چای را تا آخر خوردم؛ چند کیسه میوه و یک سبدارزاق هم برای عیادت آورده بودم تقدیم کردم؛ همسرجانباز می گفت: یعنی اتفاقی می افتد؟ یعنی چه می شود؟ گفتم نگران نباشید توکل به خدا
*ماجرای جانباز اعصاب و روان در آخرین آپارتمان تهران
از حاشیه شهر کرج به آخرین آپارتمان در انتهای شهر حسن آباد فشافویه(جنوب تهران) آمدم. یعنی بعد از این آپارتمان بیابان های تهران شروع می شد. بوی نامطبوع هوا به دلیل فاضلاب و زباله ها هر انسانی را آزار می داد. قبل از آنکه زنگ خانه را بزنم خود سیروس شیرمحمدی جانباز داستان ما جلوی درآمد و با احترام به داخل خانه استیجاری اش رفتیم. آنقدر درد و دل داشت که نمی دانست از کجا آغاز کند. لابلای حرف هایش چند باری گریست و کمی در اتاق قدم زد. او که متولد روز اول عید نوروز سال ۱۳۴۸ است در جشن تولد ۱۴ سالگی اش همراه با پدر و برادر از شهرستان بدره (ایلام) با تیپ امیرالمومنین(ع) راهی جبهه غرب و جنوب می شوند.
حضور در عملیات کربلای ۱۰، شاخ شمران و منطقه قلاویزان و درگیری با رژیم بعث عراق موجب مجروحیت از ناحیه دست و پا همراه با موج گرفتگی می شود. می گوید: پدرم اجازه نداد پیگیر جانبازی ام باشم و معتقد بود چون برای رضای خدا و دفاع از کشور رفتیم نباید حقوق بگیریم. برای همین تا سال ۱۳۸۶ اصلا دنبال کار پرونده جانبازی نرفتم. وقتی درد دستانم بیشتر شد و موج گرفتگی امانم را گرفت به بنیاد شهید مراجعه کردم. پس از سالها رفت و آمد و نامه نگاری در آخر کمیسیون پزشکی به من ۱۰ درصد جانبازی داد و امروز فقط با حقوق ۳/۳۰۰ میلیون تومان زندگی می کنم.
سیروس شیرمحمدی به دلیل موج گرفتگی و مشکلات عصبی قادر به کار کردن نیست و می گوید: در ایلام کارگری می کردم ئ حتی در عسلویه رانندهلیفتراک و لودر بودم اما دیگر اعصابم نکشید. چون پزشکان فوق تخصص در تهران بودند و هزینه درمان در بیمارستان ساسان برای من رایگان بود مجبور شدم به تهران نقل مکان کنم اما با ۳۵ میلیون تومان وام بنیاد شهید کجا به من خانه می دادند؟ برای همین با ۳۰ میلیون ودیعه و ۶۰۰ هزارتومان اجاره در فشافویه خانه اجاره کردم.
جانباز اعصاب و روان داستان ما برای رسیدن به ۲۵ درصد جانبازی و افزایش حقوقش به امام جمعه تهران تا نمایندگان مجلس و حتی دفتر رئیس جمهور نامه نوشت. اما به در بسته خورد و با وجود اینکه نامه تشکیل کمیسیون پزشکی برای او صادر شده بود اما هیچ وقت این کمیسیون برگزار نشد. خودش می گوید باید پارتی داشته باشی و من کسی را نداشتم. یک بار از بنیاد شهید شهرستان ری با ۲ عدد رب تاریخ مصرف گذشته و چند بسته ماکارانی به خانه ما آمدند اما هیچ منفعتی برای ما نداشت و گره ای باز نشد. روزجانباز و هفته دفاع مقدس هم برای ما نیست و بیشتر برای آنهایی که در جنگ نبودند برگزار می شود.
سیروس شیرمحمدی با عصبانیت داروهایش را از داخل مشمع های بزرگ و کوچک روی زمین ریخت و با چشمانی بارانی به من خیره شد و گفت: این داروها چه می گوید؟ من اعصاب و روانم یا نه؟ چرا باید فرزند من با لیسانس حقوق کتاب هایش را بفروشد تا امرار معاش کند؟ هرکجا حتی در شهرک صنعتی شمس آباد هم برای کار رفت اما بعد از چند ماه می گویند دیگر نیاز نداریم. آیا این وعده اشتغال خانواده ایثارگران و جانبازان است؟ چرا باید در عصبانیت دندان های همسرم را در هنگام موج گرفتگی بشکنم و حالم دست خودم نباشد و هر روز برای این حادثه از او شرمنده تر شوم؟ آیا می توانم هزینه این دندان ها را بپردازم؟
جانباز داستان ما رو به تابلوی عکس تنها نوه اش که در ایلام است کرد و گفت: آرزو داشتم اندازه یک زنجیر طلا به او هدیه دهم اما نشد. گاهی با دیدن تلویزیون نام میوه ها را به خاطر می آوریم چون با این حقوق هیچ کاری نمی شود کرد. بازهم بعنوان یک خبرنگار حرفی جز شرمندگی نداشتم. فقط با خداحافظی گفتم انشا الله درست می شود …!
خواستم با خانم کبری افسری جانباز شیمیایی مصاحبه داشته باشم گفتند شهید شده است. جانباز «فریدون مجنون» از رشت، «نوروز بهمه» از فارس، «تقی نجفی» از زنجان، «علی غریبزاده» از مشکین شهر، «علیرضا دستباز» از تهران، «تقی شاهسنایی» از اصفهان، «محمد قاجار» از ورامین و بسیاری از جانبازان دیگر که سراغ گرفتم همه به خیل شهدا پیوستند. روحشان شاد و یادشان گرامی …
جمهوری اسلامی ایران از شهریور ماه سال ۱۳۵۹ تا مرداد ۱۳۶۷ به دلیل دفاع در مقابل حمله خاصمانه رژیم بعث، با عراق در جنگ بود، به طوری که جنگ بین ایران و عراق به عنوان یکی از فاجعههای جنگی تاریخ بشری در قرن بیستم شناخته شده است، چرا که در این جنگ ارتش عراق از مواد شیمیایی علیه کردهای عراقی، مردم و نظامیان ایران استفاده کرد.
اما داستان و روایت این جنگ به همین جا خاتمه نیافت چرا که ایران در دوران دفاع مقدس شاهد از دست دادن ۲۲۱ هزار و ۶۸۲ نفر از جوانان و فرماندهان خود بود. همچنین این جنگ ۵۵۴ هزار و ۸۵۸ رزمنده جانباز به یادگار گذاشت. البته در این میان آزادگان کشور (اسرای جنگ تحمیلی) که آمار آنها ۴۲ هزار و ۴۱ نفر است هم نقش مهمی در تاریخ جنگ ایفا کردند و بعنوان ایثارگران و قربانیان این جنگ تحمیلی محسوب می شوند. نکته قابل توجه این است که آمار جانبازان مطرح شده از سوی بنیاد شهید آمار واقعی نیست چرا که بسیاری از قربانیان جنگ تحمیلی هیچ اقدامی برای ثبت نام خود در لیست جانبازی و قربانیان جنگ نکردند و گروهی هم پس از ۴ دهه از جنگ همچنان در کمیسیون های پزشکی به دنبال اثبات جانبازی خود هستند.
*۲ میلیون کشته و زخمی عراقی در جنگ
در این میان هیچگاه آمار رسمی از تلفات نیروهای عراقی در دوران دفاع مقدس اعلام نشد. اما برای نخستین بار یاسین المعموری رئیس پیشین جمعیت هلال احمر عراق در گفتگویی که با او داشتم اعلام کرد جنگ هشت ساله ای که عراق علیه ایران داشت بیش از دو میلیون کشته و زخمی برای دولت بعث به همراه داشت.
*سکوت وزارت خارجه در مورد غرامت جنگی
حال امروز که حدود ۱۳ هزار روز از پایان جنگ تحمیلی می گذرد چرا علی رغم اعلام رسمی سازمان ملل مبنی بر اینکه عراق آغاز گر جنگ بوده است هیچ غرامتی از این کشور گرفته نشد؟ آیا به دلیل رابطه خوب سیاسی میان ایران و عراق باید حق و حقوق شهروندان ایرانی به ویژه خانواده شهدا و ایثارگران نادیده گرفته شود؟ چرا پس از مرگ صدام برخی کشورهای فروشنده بمب های شیمیایی به عراق بدهی های خود را دریافت کردند اما وزارت امور خارجه ایران اقدامی برای بازپس گیری غرامت انجام نداد.
اگر از مشکل داروهای جانبازان شیمیایی، نبود پزشکان متخصص جانبازان در برخی از شهرها مانند سردشت، عدم ارائه تسهیلات رفاهی و تفریحی به این قشر از جامعه و از همه مهمتر توقف ترویج فرهنگ ایثار و شهادت عبور کنیم سوال مهم این است که چرا پس از گذشت ۳۲ سال از جنگ تحمیلی همچنان قشر زیادی از ایثارگران و جانبازان جنگ تحمیلی با مشکل مسکن و معیشت دست و پنجه نرم می کنند؟ این پرسش در حالی است که بنیاد شهید و امور ایثارگران کشور امروز شرکت ها و کارخانجاتی اعم از گروه سرمایهگذاری کشاورزی کوثر، گروه توسعه صنایع و معادن کوثر، گروه زمین و ساختمان معین کوثر، شرکت تهران الکتریک، شرکت شهاب، بیمارستان خاتم الانبیاء، شرکت سبحان، شرکت پیماب، شرکت اجداد زربال، شرکت خدمات بازرگانی تحفه، شرکت ایمن آسایش کوثر، موسسه رویش کوثر، شرکت جمکو، نیروگاه زاگرس کوثر، شرکت صنعتی، معدنی و تجاری کاونده، شرکت سیمکات، شرکت مرغک، شرکت خاوردشت، شرکت توسعه مکانیزاسیون و صنایع کشاورزی کوثر، شرکت کشت و صنعت شریفآباد، شرکت مرغ ماهان، شرکت آبزی اکسیر کوثر، شرکت اجداد سپیدان کوثر، شرکت پنبه دانههای روغنی خراسان، شرکت رابتا، شرکت ایمن پوشش کوثر، شرکت تکلم، شرکت شیمی دارو کوثر، شرکت خوراک دام پارس، شرکت نماد کوثر، ۱شرکت مرغ مادر دیزباد، شرکت زربال ت
آزمایشگاه تشخیص دامپزشکی کوثر، شرکت کشت و صنعت اشراق، شرکت پیشگامان کشاورزی صنعت کوثر، شرکت سرمایه گذاری توسعه صنعت کوثر صبا و شرکت پاک اندیشان امین را در اختیار دارد.
آیا از درآمد این همه شرکت نمی توان هزینه معاش جانبازان کم درصد را تامین کرد؟
true
true
https://jamehkhabar.ir/?p=155251
true
true