هشدار| 46 هزار خودکشی در 15 سال/ 70 درصد خودکشی ها عاشقانه است - جامعه خبر
×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

اخبار سایت

false
true
true
هشدار| 46 هزار خودکشی در 15 سال/ 70 درصد خودکشی ها عاشقانه است

به گزارش پایگاه خبری جامعه خبر اردشیر بهرامی جامعه شناس و مردم شناس، به نقش گذار ناقص جامعه غرب کشور از ساختار زندگی ایلی به زندگی شهری و تاثیر این گذار بر توسعه نامتوازن اشاره کرده و در این رابطه، بر تداوم ساختار‌های فرهنگی و اجتماعی جامعه سنتی در جامعه به ظاهر مدرن و تولید بحران هویت در میان افراد اشاره کرد.

تغییرات اجتماعی و نحوه گذار‌های اجتماعی و معیشتی جامعه غرب کشور چه تاثیری بر آسیب‌های اجتماعی داشته است؟

بهرامی: جامعه ما از یک نظام چند هزار ساله ایلی و عشیره‌­ای و کوچ نشینی در مسیر توسعه به جامعه شهرنشین پرتاب شد، عمر جامعه روستایی ما خیلی کوتاه است و تغییرات اجتماعی گام به گام رخ نداد. تا دهه ۴۰ و ۵۰ جامعه ما عشیره‌ای و کوچ نشین بود. پس از آن گذاری سریع به زندگی شهرنشینی اتفاق افتاد در حالی که افراد و اجتماع همچنان با انگاره‌های زندگی شبانی و کوچ نشینی زندگی می‌کردند. کوتاه بودن عمر حیات روستایی سبب شد، به عنوان مثال در برخی از مناطق زاگرس‌نشین، فرهنگ و سنن اجتماعی حیات ایلی به اثر بخشی و حیات خود ادامه دهد.

این کوتاه بودن عمر روستا‌نشینی، تغییرات سریع و هدایت نشده‌ای را رقم زد و آسیب‌ها و پیامد‌های جدی را به دنبال آورد. به عنوان مثال، خرده فرهنگ‌ها در زندگی شهرنشینی نقش ایفا کردند، این خرده فرهنگ‌ها تولید خشونت و آسیب‌هایی چون خودکشی کرده و از درونشان انسداد اجتماعی و کنش‌های پرخاشگرانه ایجاد می‌شود. یکی از این خرده فرهنگ‌ها، خرده فرهنگ سوگواری در غرب کشور است. یعنی هنگامی که کسی فوت می‌شود ارزش‌ها و باور‌ها و هنجار‌هایی حول محور سوگواری، شکل می‌گیرد که بشدت صاحب عزا را تحت فشار قرار می‌دهد بدین معنا که تا حتی سال‌های بعد از مرگ، هر نوع شادی برای بازماندگان بشدت مذموم است.

سنن و آیین‌های سوگواری به قدری در غرب کشور قوی است که تمام زوایای زندگی فرد داغ دیده را تحت تاثیر قرار داده و اجازه نمی‌دهد به زندگی عادی برگردد. یا خرده فرهنگ تقاص، در یک جامعه سنتی این خرده فرهنگ تقاص کارکرد مهمی دارد؛ یعنی معادل نظام قضایی و حقوقی امروز ما بوده و افراد به جای اینکه به محکمه قضایی مراجعه کنند، خود انتقام می‌گرفتند. این فرهنگ در زندگی شهری نیز ادامه حیات داد. وجود قتل‌ها و حمل اسلحه در فضای شهری مصداقی بر این تداوم حیات است.

بنابراین اگر بخواهیم خودکشی در غرب کشور را فهم کنیم، باید با اثر گذاری این خرده فرهنگ‌ها آشنا باشیم، زیرا فهم ساختار فرهنگی، مهم‌ترین عنصری است که ما را به درک رفتار و کنش افراد رهنمون می‌سازد. هر رفتار ما، ریشه در ارزش‌ها، اعتقادات و باورهایمان دارد. بی‌­توجهی پژوهشگران ما و عدم توجه جدی جامعه شناسان برای فهم درست فرهنگ و خرده فرهنگ­‌ها در مسیر تغییرات و توسعه‌ای که داشتیم باعث شده که درک درستی از خود‌کشی به وجود نیاید.

صرف اینکه یک پرسشنامه با رویکرد انسجام اجتماعی دورکیم برمی‌داریم و خودکشی را مطالعه می‌کنیم نمی‌تواند راهگشا باشد. کسی نمی‌پرسد هنگامی که دورکیم بحث خودکشی را در فرانسه و دنیا مطرح می‌کند، اعتقادش این است که انسجام اجتماعی می‌تواند انسان‌ها را در برابر آسیب اجتماعی حفظ کند، در حالی همین مناطق غرب ایران با این آمار بالای خودکشی، دارای یک انسجام اجتماعی قوی، به دلیل داشتن ساختار قومی ایلی و طایفه‌ای و دودمانی است.

اما چرا در اینجا خودکشی اتفاق می‌افتد؟! اتفاقاً اینجا خودکشی به دلیل انسجام اجتماعی زیاد است. یعنی دخالت‌های خانوادگی و نظارت شدید اجتماعی که مانع عملکرد فرد بر اساس فردیتش می‌شود، تولید پرخاشگری‌ها و خشونت‌ها تأثیر می‌کند. بنابراین ما نمی‌توانیم خودکشی در غرب کشور را با مدل دورکیم تحلیل کنیم.

در صحبت افرادی که خودکشی ناموفق داشته‌اند این نکته برجسته است که خودکشی یک کنش اعتراضی به ساختار قدرت نابرابر است. یعنی توسعه در سطح تغییرات در سطح فرهنگ و آموزش ایجاد شده، بدون اینکه زیرساخت‌های اقتصادی درست شود و بدون اینکه ما شرایط امنیت اقتصادی را برای جامعه ایجاد کنیم. در مناطق غرب کشور پایین بودن شاخص توسعه، مهم‌ترین عامل تاثیر‌گذار در کنش‌های اجتماعی است و برخلاف تئوری دورکیم فقر مهم‌ترین عامل خودکشی است. یک جوان تحصیل‌کرده‌ای که در تجربه جدیدش از زندگی، قرار است ازدواج کرده و معیشت یک خانوار را تامین کند، به لحاظ شغلی و مالی این امکان را نمی‌یابد. شهر کوهدشتی که بالا‌ترین آمار خودکشی را دارد بیشترین آمار فقر را هم دارد.

من همیشه یک تعبیر ساده دارم، کشور ایران مانند یک نان می‌ماند که وسط نان برشته و پخته و حاشیه‌های آن سوخته است. اوج آسیب‌های اجتماعی را در همین حاشیه‌های سوخته می‌توان دید. جامعه‌ای که پرخاشگر است، آستانه تحمل آن پایین آمده و امید اجتماعی از آن رخت بر بسته مستعد بحران روحی و خودکشی است. بحث نشاط اجتماعی یکی از شاخص‌هایی است که در چند سال اخیر در فضای مجازی گفته می‌شود که جامعه ایران نشاطش حتی از سوریه کمتر است. یک جوان تحصیلکرده که تحصیلات تخصصی دارد، اما امیدی برای زندگی بهتر و یک شغل ندارد، دچار یأس و دل‌مردگی می‌شود و نشاط خود را از دست می‌دهد.

در انگلستان برای چهار هزار نفری که در هر سال خودکشی می‌کنند، وزارت سلامت روان و خودکشی تشکیل شده است. در ایران در سال ۹۴ تعداد ۴۰۲۰ نفر خودکشی کردند. این آمار برای ۱۵ سال تقریباً ۴۶ هزار خودکشی است. این آمار پزشکی قانونی است. چرا اینقدر بی‌توجه بودیم؟! چرا علی­رغم اینکه بیشتر خودکشی‌ها در مناطق روستایی ما صورت می‌گیرد ما چیزی به اسم اورژانس اجتماعی در روستا‌ها نداریم؟! این نقدی به همکارانم در سازمان بهزیستی است. یعنی اگر جان و زندگی و آبروی این افراد برای ما مهم است باید نظام پیشگیری و شناسایی این گروه‌ها را ایجاد کنیم. ما حتی یک نظام پایش یا نظام شناسایی افراد و گروه‌هایی که در معرض خودکشی و خشونت هستند نداریم.

وقتی یک فردی خودکشی می‌کند، اگر حتی از خودکشی هم جان سالم به در ببرد با انگ روانی و دیوانه مواجه است. نظام مراقبت و حمایت ما به لحاظ ریشه‌ای ایراد دارد و ما نتوانستیم این آسیب را تحلیل کنیم. ده سال است که پژوهشگران روانشناس و جامعه شناس و پزشکان ما به ایلام می‌روند و کار مطالعاتی می‌کنند. اما کارشان نتیجه چندانی نداشته، واقعا چرا نتوانستیم از خودکشی پیشگیری کنیم؟! چرا نتوانستیم از اعتیاد پیشگیری کنیم؟! این امر دو حالت دارد. یا اینکه نتایج مطالعات ما ایراد داشته و یا سیاست‌گذاران و برنامه‌ریزان ما بی توجه بودند؛ و برنامه‌هایی مبتنی بر واقعیات اجتماعی تنظیم نکرده‌اند.

در مناطقی مثل ایلام، کوهدشت، کهکیلویه و بویراحمد نوع خودکشی زنان اغلب خودسوزی است. چرا این مدل دردناک از خودکشی انتخاب می‌شود؟ آیا این هم ریشه در یک فرهنگ و زبان و باوری خاص دارد و یا اینکه، چون ابزار خودکشی در دسترس نیست این زن ترجیح می‌دهد خودسوزی کند؟

بهرامی: در خصوص خودسوزی زنان بر خلاف خیلی افراد نظرم این است که هدف از خودسوزی مرگ نیست. خودسوزی شدید‌ترین شیوه اعتراض است و در لحظه هیجانی و خشم اتفاق می‌افتد یعنی هنگامی که فرد هیچ تسلطی بر رفتار خود ندارد و بعد از اقدام به خودکشی معمولاً پشیمان می‌شود. با توجه به مطالعاتی که داشتم معتقد هستم که اغلب خودکشی‌ها در غرب ایران قابل پیشگیری است. زیرا کسی که در ملاء عام خودسوزی می‌کند می‌خواهد نسبت به حقارت یا توهین و یا محرومیت و ظلمی که علیه او روا شده به شدیدترین شکل اعتراض کند. نفس خودکشی یعنی جامعه ما دچار یک انسداد اجتماعی شده و تعاملات و روابط و گفت­گو‌های ما و نگاه‌های ما بریده بریده شده‌اند. یعنی در فضایی که خودکشی اتفاق می‌افتد احتمالاً فضای گفت­گویی برای حل آن مسائل در آن خانواده وجود ندارد. فضای ارتباطی برای حل مسئله عشق و ازدواج و یا کسب و کار که مسائل خانوادگی است وجود ندارد.

سایر آسیب‌های اجتماعی مانند اعتیاد نیز بر روند خودکشی تاثیر دارد. در جامعه‌ غرب کشور که همه یکدیگر را می‌شناسند و ارزش‌گذاری‌های اجتماعی معمولاً حول جسم است، مسئله اعتیاد که خود یک انگ است باعث می‌شود که فرد احساس کند جایگاهی در آن جامعه ندارد. در نتیجه ترجیح می‌دهد خود را در یک لحظه هیجانی خشم به آتش بکشد تا نسبت به این محرومیت اجتماعی اعتراض کند. دو نوع خودکشی وجود دارد یا فرد هدفش از این کار مرگ است که از روش‌ها و شرایطی استفاده می‌کند که مرگ حتمی باشد. مثلاً از اسلحه استفاده می‌کند و باز هم به کدام قسمت از بدن تیر بزند مهم است. یا سم به مقدار خیلی زیاد می‌خورد که این خوردن سم و قرص بسیار متداول است. نوع دیگر خودکشی، نمایشی و با هدف جلب توجه و گرفتن امتیاز و یا وادار کردن دیگری به تغییر رویه اتفاق می‌افتد.

به صورت کلی ۳۶ درصد خودکشی‌ها در غرب از طریق خودسوزی انجام می‌شود. مشکل اساسی فقدان آموزش و آگاهی در بین خانواده هاست که نمی‌دانند با تالمات روحی و مشکلات فرد چگونه برخورد کنند که به خودکشی منجر نشود.

برای پیشگری از وقوع خودکشی چه راهکاری وجود دارد؟

بهرامی: همان طور که گفتم در بسیاری از خودکشی‌ها هدف مردن نیست، بنابراین اگر نظام پایش و شناسایی افراد و گروه‌های در معرض خطر وجود داشته باشد، می‌توان این افراد را نجات داد. خیلی از روستا‌ها و شهرستان‌ها به لحاظ آسیب‌های اجتماعی، چون خودکشی و اعتیاد رها شده‌اند، در نتیجه فرد به خاطر فرهنگ سنتی حاکم، ترجیح می‌دهد که خود با این مسئله مواجهه کند. ما، اما هیچ برنامه‌ای برای کنترل و پیشگیری از خودکشی نداریم. برای کسانی که خودکشی ناموفق داشته‌اند چه کاری کردیم و چه برنامه‌ای داشتیم؟! چه میزان از این افراد را به نظام روانشناسی و مدد کاری و مشاوره ارجاع دادیم تا این فرد بتواند درست زندگی کنند؟! ما هیچ نظام مراقبت و پیشگیری از آسیب نداریم.

باید یک برنامه‌ریزی درست برای شناسایی افرادی که در معرض خطر هستند و مناطق جغرافیایی که فقر و اعتیاد زندگیشان را تباه کرده و توسعه نیافتگی دارند و زنان سرپرست زیادی دارند و بخش زیادی از جامعه‌شان تحت پوشش سازمان‌های حمایتی مثل کمیته امداد و بهزیستی هستند، وجود داشته باشد. طی دو و سه دهه گذشته تقریباً آمار جامعه تحت پوشش در سازمان‌های حمایتی ۶ و ۷ برابر شده است. در حالی که منطقه غرب پتانسیل زیادی برای توسعه، توریسم، اقتصاد و صنعت و اکوتوریست دارد، به حال خود رها شده و این بی توجهی مرکز به این بخش از کشور زنان و جوانان این شهر‌ها را به کام مرگ کشانده است.

جالب است که حدود ۶۰ تا ۷۰ درصد خودکشی‌های دختران و پسران جوان حول مسئله عشق و ازدواج است. به راستی چه شده که عشق بلای جان جوانان غرب کشور شده؟ وجود فرهنگ سنتی که جوان و یا یک دختر را برای دوست داشتن و دوست داشته شدن محق نمی‌داند، و او را به خاطر انتخاب آزادانه احساساتش مورد سرزنش، تهدید و طرد شدن قرار می‌دهد، چنین نگرشی، فرد عاشق را دچار بن بست و استیصال کرده و فرد تصمیم می‌گیرد با حذف خود، از این رنج و سرزنش خلاص شود.

دیدار

true
true
true
true

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

- کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
- آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد


false