ناگفته های خبرنگاری؛ روایت یک روزنامه نگار در روز خبرنگار - جامعه خبر
×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

اخبار سایت

false
true
true
ناگفته های خبرنگاری؛ روایت یک روزنامه نگار در روز خبرنگار

پایگاه خبری جامعه خبر، سید هادی کسایی زاده هستم. کار خبرنگاری را از روزنامه اعتمادملی در شهرستان ری آغاز کردم و پس از آن پایگاه اطلاع رسانی قربانیان سلاح های شیمیایی و خبرگزاری حیات و همزمان مجله خانواده سبز هم بودم.

بعد از اخراج خبرنگاران از خبرگزاری حیات به خبرگزاری مهر رفتم و همزمان دبیر اجتماعی روزنامه حمایت و صفحه دفاع مقدس
روزنامه تهران امروز و دبیر قضایی روزنامه تابناک هم بودم. خیلی کار می کردم و فهمیده بودم که تمام زندگی من همین شغل خبرنگاری است. بعد از چند سالی که در خبرگزاری مهر بودم به دلیل افشای پرونده فساد محمدرضا رحیمی معاون اون وقت رئیس جمهور از خبرگزاری مهر اخراج شدم و ۸ ماه بیکار بودم.

البته چند ماهی سردبیر سایت استانداری تهران و دبیر سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان هم شدم اما با تغییر مدیرعامل خبرگزاری مهر دوباره به این رسانه بازگشتم چون مهر را دوست داشتم. دوباره چند سالی مهر بودم و پرونده هایی مثل پدیده شاندیز را رسانه ای کردم. بیشتر دوست داشتم کارهای بزرگ و موثر که به درد مردم می خورد را کار کنم و بیشتر کف خیابان باشم برای همین یک بار خودم را شکل معتادان کردم و یک شب در پارک هرندی خوابیدم و تعداد زیادی هم موادمخدر خریدم و گزارش«وقتی خبرنگار معتاد می شود» را نوشتم که پس از این گزارش پرونده هرندی باز شد و قالیباف تصمیم به بهسازی آن گرفت.

یک شب هم در ترمینال جنوب و یک شب هم در بیمارستان بودم تا گزارش های شبانه تهران را بنویسم. متاسفانه دبیران و سردبیران استقبال خوبی نداشتند و می گفتند بنشین سرجایت و مثل همه تلفنی مصاحبه و گزارش بنویس و این خیلی من
را اذیت می کرد. معتقد بودم خبرنگار باید همیشه پویا باشد و میان مردم زندگی کند و از همه چی در حوزه خود مطلع باشد.

روزی که گزارشی در مورد دفن اجساد بدون مجوز می نوشتم تصور نمی کردم موجب احیای طرح دادپزشک در کشور شود. تیتر گزارشم این بود: دفن سالانه ۱۰۰ هزار میت بدون مجوز … همین گزارش که برای انتشار آن دردسرهای زیادی کشیدم بعنوان بهترین گزارش در جشنواره مطبوعات کشور مطرح شد و جایزه گرفتم. یا گزارشی در مورد چادرنمازهایی که به زور بر سرمتهمان زن در دادگاه ها می کنند در حالی که این چادر حرمت دارد و رییس قوه قضائیه دستور دادند متهمان زن با همان لباس جلوی دوربین ظاهر شوند.

کارهایم را دوست داشتم چون برایش زحمت کشیده بودم و کیلویی نمی نوشتم. گزارش های من هر روز مخاطب زیادی داشت و برخی روزنامه ها روز بعد منتشر می کردند. مثلا یک شب از ۱۲ تا ۴ صبح با گشت در میوه و تره بار بودیم و صبح گزارش نوشتم که کالای قاچاق در غرفه رئیس اتحادیه پیدا شده و تیتر یک همشهری شد. خیلی تلاش شد گزارش را برداریم و تکذیب کنیم اما با پیشنهادهای میلیونی مخالفت کردم و رییس اتحادیه برکنار شد.

مثلا گزارش تخلف در آزمون وکالت و دخالت اسکودا تا جایی رفت که می خواستند اتحادیه سراسری کانون های وکلا را پلمپ کنند. اما همه عشق من این نوع گزارش های جنجالی نبود. توجه ویژه به قشر آسیب پذیر برای من اهمیت زیادی داشت. سفر هرساله به سردشت و تهیه گزارش از قربانیان سلاح های شیمیایی موجب شد تا کلینیک جانبازان دارای پزشک متخصص شود.

حضور داوطلبانه در انجمن حمایت زندانیان مرکز و سلسله مصاحبه و گزارش از خانواده زندانیان گره زیادی از کارآنها باز کرد و سوژه هایی که داشتم همه صاحب سرپناه و توانمند شدند و این لذت بیشتری برای من داشت.

مثلا علی اکبر قربانی اسید که کودکی 13 ساله بود با چند گزارش وضعیتش تغییر کرد و حالا صورتش خوب شده و هزینه های آن را از وزارت بهداشت و بهزیستی گرفتیم. از این دست گزارش ها و مصاحبه خیلی زیاد داشتم و به آنها افتخار می کنم.

یادم هست همین ایام روز خبرنگار با من تماس گرفته شد که یک مادر شهید در وضعیت اسفباری زندگی می کند. وقتی به شهرستان بهارستان خانه این مادر رفتم دیدم این مادر معتاد است و در وضعیت بسیار بدی زندگی می کند تاجاییکه حتی مدفوع و ادرار هم در اتاق دیده می شد. به سرعت موضوع را با استاندار وقت در میان گذاشتم اما هیچ کاری نکرد.

حجت الاسلام حسنی قائم مقام بنیاد شهید وقت کشور دستور رسیدگی داد اما من صبر نکردم و 7 میلیون تومان از خبرنگاران با فراخوان جمع کردم و خانه را کاغذ دیواری خارجی کرده و تجهیز کردیم. از خرید یخچال و کولر و تخت تا کابینت و وسایل آشپزخانه … بعد هم بنیاد شهید این مادر را که در لیست بنیاد شهید قرار نگرفته بود و فراموش کرده بودند دارای مستمری ماهانه 2 میلیون تومان کرد.

آیا این لذت ندارد؟ من شاید ۲۰ بار هر روز به بهارستان می رفتم و مسیر دوری بود اما می خوتسم به سرانجام برسد. همه اینها را تعریف کردم که بگویم خبرنگاری به آنچه که در رسانه میلی می بینید یا در روزنامه ها و خبرگزاری ها نیست. خبرنگارانی هستند که برای مردم زحمت می کشند و حتما نباید رسانه ای شود. خلاصه به دلیل همین گزارش های جنجالی برای دومین بار از خبرگزاری مهر اخراج شدم و بعنوان دبیر ارشد خبرگزاری موج وارد این رسانه خصوصی شدم.

در خبرگزاری موج اقدامات خوبی کردیم و حدود ۱۳ پرونده فساد را رسانه ای کردیم که یکی از آنها تخلف رئیس وقت تعزیرات حکومتی بود که من به شلاق و جریمه محکوم شدم اما آن مدیر هم برکنار شد. در این سالها خیلی از همکاران و حتی رسانه ها من را خبرنگاری حاشیه ساز عنوان می کردند و اگر قرار بود جایی کار کنم همین همکاران برای اینکه کم کاری آنها نشان داده نشود به هر نحوی بود مانع ورودم می شدند.

در سالهایی که کار کردم هیچ وقت کسی نمی دانست من چه دیدگاه سیاسی دارم و همه تصور می کردند چون در رسانه های اصولگرایی بیشتر بودم پس اصولگرا هستم. در حالی که من اصلاح طلب بودم. وقتی سردبیر روزنامه صدای اصلاحات شدم همه تعجب کردند و حتی نوشتند خبرنگار اصولگرا سردبیر صدای اصلاحات شد.

حالا ۳ سال است برای خودم کار می کنم یعنی بخش خصوصی رسانه شدم. یعنی رسانه خصوصی شدم. در این سه سال هرچه یاد گرفته بودم را از طریق کانال آموزش خبرنگاری و تدریس در دانشکده خبر و تدریس رایگان در برخی شهرستانها مثل جم و سردشت و شیراز و تبریز و غیره … به همکارانم آموختم. و این هم لذت بخش است. اما همین فراز و فرودها و جابجایی رسانه ها و تجربیاتی که پیدا کردم من را به جایی رساند که شاید باید اعتراف کنم که ایران خبرنگار ندارد و اصولا خبرنگاری در
ایران ما جایگاه ندارد.

در سفرهایی که به آفریقا و ترکیه و برخی کشورها داشتم خبرنگارانی را دیدم که حرفه ای کار می کردند و دغدغه تامین معاش نداشتند و از آزادی کامل قلم برخوردار بودند اما در کشورمان خبرنگاران کارگران رسانه هستند. صبح می آیند ساعت می زنند زیر باد کولر می نشینند تا عصر شود و به خانه بروند و این موجب بروز فساد می شود. اگر می بینید که فسادی افشا می شود کار شهروند خبرنگاران و فضای مجازی است که جای خالی بردگان رسانه را پر کرده اند و این خیلی زشت است.

در روزگاری که مدیران کشور توئیت می کنند و ادای ترامپ را در میاورند خبرنگار جایگاهی ندارد. در روزگاری که خبرنگار توهین می شنود و حتی کتک می خورد و تهدید می شود. من بعنوان یک روزنامه نگار حتی جرات ندارم هر تیتر یا گزارشی را برای کشورم بنویسم. این ترس من را در خبرنگاری عقیم کرده است. حتی نمی توانم از مشکلات و آسیب های اجتماعی بنویسم و می گویند سیاه نمایی می کنی … بگذریم .. اما پس از 12 سال خبرنگاری مستاجری و قسط داری و برخی روزها به نان شب محتاج می شوی این سخت است. اینکه کارت های هدیه و رشوه را ببینی و رد کنی شیرین اما اینکه اینها برای رسانه
تو و مدیران کشورت ارزش نباشد سخت است.

وقتی می بینی خبرها دانه ای فروخته می شود سخت است. اینکه ببینی خبرگزاری های رسمی همه بازاریاب شده اند سخت است. اینکه پارتی بازی و رانت هم وارد خبر شده و همه دنبال دلالی هستند. شایسته سالاری در رسانه نداریم و
خبرنگاران حرفه ای خارج شده و کار آزاد می کنند اینها خوب نیست. حرف برای گفتن زیاد است اما نمی شد همه را بیان کرد.

اما وقتی ماه رمضان خانه یک خانواده زندانی رفتم که چند روز کودکانش گرسنه بودند و آنها را تحت پوشش خودم گرفتم
برایم اندازه هزار سال ارزش داشت. وقتی خودت خیر می شوی بهتر می توانی بنویسی چون خودت اهل عمل شده ای … لبخند کودکان وقتی آنها را به برج میلاد بردم هیچ وقت از ذهنم محو نمی شود. این خبرنگاری را برایم شیرین می کند.

اخبار روز را با جامعه خبر بخوانید./

true
true
true
true

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

- کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
- آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد


false